اگه نیمه گمشدتو پیدا نکردی مهم نیست!

زمانی کزروس به کورش بزرگ گفت:

چرا از غنیمت های جنگی چیزی را برای خود بر نمی داری و همه را به سربازانت می بخشی.

کورش گفت:

اگر غنیمت های جنگی را نمی بخشیدیم الان دارایی من چقدر بود؟

گزروس عددی را با معیار آن زمان گفت. کورش یکی از سربازانش را صدا زد و گفت:

برو به مردم بگو کورش برای امری به مقداری پول و طلا نیاز دارد.

سرباز در بین مردم جار زد و سخن کورش را به گوششان رسانید. مردم هرچه در توان داشتند برای کورش فرستادند. وقتی که مالهای گرد آوری شده را حساب کردند، از آنچه کزروس انتظار داشت بسیار بیشتر بود. کورش رو به کزروس کرد و گفت:

ثروت من اینجاست. اگر آنها را پیش خود نگه داشته بودم، همیشه باید نگران آنها بودم. زمانی که ثروت در اختیار توست و مردم از آن بی بهره اند مثل این می ماند که تو نگهبان پولهایی که مبادا کسی آن را ببرد.

حرف امروزم:

عاقلانه است که در ذهن داشته باشیم که نه موفقیت و نه شکست به منزله پایان نیستند.

نوشته شده در برچسب:,ساعت 22:12 توسط امیر| |

دستانی که کمک می کنند پاکتر از دستهایی هستند که رو به آسمان دعا می کنند.

 

خداوندا دستهایم خالی است ودلم غرق در آرزوها -یا به قدرت بیکرانت دستانم را توانا گردان یا دلم را ازآرزوهای دست نیافتنی خالی کن.

 

اگر میخواهید دشمنان خود را تنبیه کنید به دوستان خود محبت کنید.

 

آنچه جذاب است سهولت نیست، دشواری هم نیست، بلکه دشواری رسیدن به سهولت است .

وقتی توبیخ را با تمجید پایان می دهید، افراد درباره رفتار و عملکرد خود فکر می کنند، نه رفتار و عملکرد شما

سخت کوشی هرگز کسی را نکشته است، نگرانی از آن است که انسان را از بین می برد.

اگر همان کاری را انجام دهید که همیشه انجام می دادید، همان نتیجه ای را می گیرید که همیشه می گرفتید .

افراد موفق کارهای متفاوت انجام نمی دهند، بلکه کارها را بگونه ای متفاوت انجام می دهند.

پیش از آنکه پاسخی بدهی با یک نفر مشورت کن ولی پیش از آنکه تصمیم بگیری با چند نفر.

کار بزرگ وجود ندارد، به شرطی که آن را به کارهای کوچکتر تقسیم کنیم .

کارتان را آغاز کنید، توانایی انجامش بدنبال می آید .

انسان همان می شود که اغلب به آن فکر می کند .

همواره بیاد داشته باشید آخرین کلید باقیمانده، شاید بازگشاینده قفل در باشد.

تنها راهی که به شکست می انجامد، تلاش نکردن است .

دشوارترین قدم، همان قدم اول است .

عمر شما از زمانی شروع می شود که اختیار سرنوشت خویش را در دست می گیرید .

آفتاب به گیاهی حرارت می دهد که سر از خاک بیرون آورده باشد .

وقتی زندگی چیز زیادی به شما نمی دهد، بخاطر این است که شما چیز زیادی از آن نخواسته اید .

من یاور یقین و عدالتم من زندگی ها خواهم ساخت، من خوشی های بسیار خواهم آورد من ملتم را سربلند ساحت زمین خواهم کرد، زیرا شادمانی او شادمانی من است

نوشته شده در برچسب:,ساعت 22:12 توسط امیر| |

ای پدر ایران زمین

ای کوروش بزرگ

کاش بودی و ایرانت را دوباره ایران میکردی

فرهنگت را باز از نو میساختی

هویت مردمانت را باز به آنها بر می گرداندی

ای مرد بزرگ اگر همه چیزم را از من گرفتند ولی همین که از نسل توام به همه چیزهای از دست رفته می ارزد

------------------------------------

خداوندا ایران و ایرانی را آباد و دشمنان ایران و ایرانی را به راه درست که راه پدرمان است هدایت کن

نوشته شده در برچسب:,ساعت 22:12 توسط امیر| |

بعضی عشقا مثل حضرت آدمه ( خوبیش اینه كه اولین عشقته )بعضی عشقا مثل حضرت نوح می مونن ( بعضیا از ترس طوفان میان پیشت) بعضی عشقا مثل حضرت ابراهیمه ( باید همه چیزتو قربونی كنی ) بعضی عشق ها هم مثل حضرت مسیحه ( آخرش به صلیب كشیده میشی) بعضی عشق ها هم مثل حضرت موسی هستن ( تا یه كمی دور میشی یه گوساله میاد جاتو می گیره )بعضی عشقاهم عشق نیست هول شوهرن تادید میخام برم سربازی به اولین خواستگار مثل گوسفند گفت:بععععععععله!
نوشته شده در برچسب:,ساعت 22:12 توسط امیر| |

دختری به کوروش کبیر گفت:من عاشقتم

کوروش کبیر گفت:لیاقت شما برادرم است که از من زیباتراست و پشت سر شما ایستاده

دخترک برگشت و دید کسی نیست.

کوروش کبیر گفت اگه عاشقم بودی پشت سرت را نگاه نمیکردی....!

نوشته شده در برچسب:,ساعت 22:12 توسط امیر| |

بيچاره دخترا


اگه خوشگل باشن مي گن عجب جيگريه ! اگه زشت باشن مي گن کي اينو ميگيره!


اگه تپل باشن ميگن چه گوشتيه ! اگه لاغر باشن مي گن چه مردنيه !

اگه مودبانه حرف بزنن ميگن چه لفظ قلم حرف مي زنه ! اگه رک و راست باشن مي گن چه بي حياست !

اگه يه خورده فکر کنن مي گن چقدر ناز مي کنه ! اگه سريع جواب بدن مي گن منتظر بود !


اگه تند راه برن مي گن داره ميره سر قرار ! اگه آروم راه برن ميگن اومده بيرون دور بزنه ول بگرده!

نوشته شده در برچسب:,ساعت 22:12 توسط امیر| |

آن كس كه مي گفت دوستم دارد عاشقي نبود
 
 كه به شوق من آمده باشد، رهگذري بود
 
 روي برگهاي خشك پاييزي راه مي رفت
 
 صداي خش خش برگها همان آوازي بود
 

 كه من گمان ميكردم ميگويد:  دوستت دارم

نوشته شده در برچسب:,ساعت 22:12 توسط امیر| |

روزی پسری یه دختری رو خیلی دوست داشت که توی یه سی دی فروشی کار میکرد. اما به دخترک در مورد عشقش هیچی نگفت. هر روز به اون فروشگاه میرفت و یک سی دی می خرید فقط بخاطر صحبت کردن با اون… بعد از یک ماه پسرک مرد… وقتی دخترک به خونه اون رفت و ازش خبر گرفت مادر

پسرک گفت که او مرده و اون رو به اتاق پسر برد… دخترک دید که تمامی سی دی ها باز نشده… دخترک گریه کرد و گریه کرد تا مرد… میدونید چرا گریه میکرد؟ چون تمام نامه های عاشقانه اش رو توی جعبه سی دی میگذاشت و به پسرک میداد!

نوشته شده در برچسب:,ساعت 22:12 توسط امیر| |


Power By: LoxBlog.Com